#احمقانه_نویس_های_دخترکم2

واقعا وقتی یکی میاد و روی رویاهامون خط قرمز یکشه باید کجا بریم ؟؟

باید چکار کنیم؟

زندگی خیلی مسخره بود انگار 

یه روز میاد و تو رو میبره توی اوج اوجش 

یه روزی ذلت جوری میریزه و از ترس و و هم از دست دادن ها که شاید 

روزها مات و مبهوت میمونی 

این روزا بیشتر به این فکر می کنم که اون قدیما چطوری می گذروندم روزگارمو؟؟؟

اینکه الان چدر رویاهام بزرگ شدن

اینکه تا الان به چند تا از رویاهای قشنگم رسیدم؟؟

اره رسیدم....

من الان جایی هستم که یه روزی باتمام وجود می خواستم برسم و اعتراف میی کنم باورم نمیشد یه روز اینجا باشم...

گاهی وقتا از پروروندن یه سرس قصه ها و رویاها هم پشیمون میشی

اصلا می دونی چیه خدا

ادم گاهی خیلی پر میشه منم الان خیلی پر شدم

شاید قبلا یه تیکه کاغذ رو دست می گرفتم و سیاااهش می کردم....

بعدش چشمامو میبستم

یه نفس عمیق

اره اروم شده بودم

ولی دیگه تمایلی به این کار ندارم....

چون یه مدت اینو فراموش کرده بودم..! یه مدت شدم گوش زبونی که هر لحطه چشمم بهش بود که چی میگه

واقعا خیلی ارام بخش بود...

اما راستش از لحظه ای که فرش زیر پامو کشیدن

دیگه گوشامم کار نمی کرد حتی چشمامم جلو رومو نمیدید

بهر حال الانم کلی ارزو دارم

یک عاااالمه ارزو های قشنگی که دلم می خواد یه روزی بهشون برسم.

و مثل ارزوی قبلی م یه راز میمونن...

بین من و تو

خب ؟؟؟؟

:))))

خدا ؟

من به همه شون میرسم مگه نه ؟؟

من که همیشه برنامه هامو برات میگم

خب الان بیا همشونو از نظرت بگذرون خب ؟؟ خب؟؟

ای جان...

مهر تاییدتو بزن بهش

قربون تو برم که اخرررر ارامشی

خداجونم یه دونه ای تو <3

دختری به تنهایی مـــــــاهــ :)))

#احمقانه_نویس_های_دخترکم